گريه هاي عاشقانه
ناله و اشك شبانه
بي گناهي
كنج محبس
حلقه ي زنجيرها و بند زندان
ضربه هاي تازيانه
صورتي از ضرب سيلي
گشته نيلي
از جفا و ظلم هارون ستمگر
گشته زندان قتلگاه مردي از اولاد حيدر(ع)
در عزايش ديده ها تر
باغ دين را بار ديگر هست فصل برگ ريزان
مرغ جان حضرت موساي كاظم(ع)
زخم خورده
پركشيده از قفس
راهش به سوي آسمان ها
بچه هايش
در مدينه
دست غم برسر
دلي لبريز خون و سينه ها لبريز غصه
شهر سرتا پا عزادادار
چشم هاي آسمان هم
مثل چشم شيعه خونبار
قدسيان
كروبيان
اهل زمين
از ماهي دريا و از مرغ هوا
جمله به داغ او گرفتار
سخت و جانسوز است
اين داغ
داغ داغ ميوه ي قلب رسول الله خاتم
داغ داغ حضرت موساي كاظم(ع)
با دلي آزرده از جور زمان
شد راهي جنات رضوان
انبيا و اوليا در جنت رضوان عزادار
صاحب بزم عزا
زهراست زهرا(س)
يا احمد(ص) و يا مصطفي يا رحمه للعالمين
اي مومنين را مقتدا يا رحمه للعالمين
اي منجي اهل جهان، اي سربلند از امتحان
اهل جهان را رهنما يا رحمه للعالمين
اي رهنماي رهبران،اي خاتم پيغمبران
خاك قدومت توتيا،يا رحمه للعالمين
اي عاقلان ديوانه ات،مست از مي و پيمانه ات
اي شافع روز جزا، يا رحمه للعالمين
اسلام تو آئين عشق،قران تو تضمين عشق
روح خدا وقت دعا، يا رحمه للعالمين
اي خاتم پيغمبران،اي زينت هفت آسمان
اي نقش لبخند خدا، يا رحمه للعالمين
اي كل عقل و عقل كل، اي باعث فخر رسل
اي دردمندان را دوا،يا رحمه للعالمين
اي قبله گاه مومنين، اي وجه رب العالمين
جبريل مي خواند تو را،يا رحمه للعالمين
تو دلربا و دلبري، تو از همه خوبان سري
اي برده دل از ما سوا، يا رحمه للعالمين
اي ذكر تسبيح و دعا،اي ختم و خير الانبياء
اي معني حمد و ثنا، يا رحمه للعالمين
خورشيد، شمع روي تو، مه سايه ي ابروي تو
آئينه ي ايزد نما، يا رحمه للعالمين
اي معني صبر و صلات، اي راه تو راه نجات
روشنگر راه هدا، يا رحمه للعالمين
اي معدن علم و ادب، اقراء بخوان با نام رب
جبريل آمد از سما، يا رحمه للعالمين
تو رهنماي امتي، تو نعمتي تو رحمتي
اي شافع روز جزا، يا رحمه للعالمين
خرسند اهل آسمان، اهل زمين هم شادمان
گويند باهم يك صدا، يا رحمه للعالمين
زهرا(س) خدا را شاكر است، حيدر(ع) خدا را ذاكر است
اي ابتدا، اي انتها، يا رحمه للعالمين
آسمان با چشم دل امشب تماشا كن زمين را
سجده ي شكر علي(ع) آن قبله ي اهل يقين را
چشم بگشا و تماشا كن يل ام البنين(س) را
آسمان امشب ببين ماه اميرالمومنين(ع) را
حضرت عباس(ع) را بنگر به بالاي دو عالم
او ز او ج آسمان كرده تماشاي دو عالم
راه و رسم او شده اكنون معماي دو عالم
اوست ابراهيم و موسي يا مسيحاي دو عالم
ماه و خورشيدند هر دو ذره اي از نور رويش
هر كه او را ديد شد مست از مي ناب سبويش
آب درياهاي عالم قطره اي از آبرويش
مرغ جان دائم به پرواز است در بالاي كويش
چشم تا بگشود دل را كرد تقديم حسين(ع) او
مي كند در عمر خود تكريم و تعظيم حسين(ع) او
هستي و بود و نبودش هست تسليم حسين(ع) او
سر به فرمان و مطيع محض تصميم حسين(ع) او
دستهايش تا قيامت تكيه گاه آسمان هاست
نامش اما باعث نيروي دست پهلوان هاست
ياد او آرامش قلب تمام ناتوان هاست
مومنان را ذكر تسبيح و امان بي امان هاست
دست بوس اوست لبهاي امير عشق حيدر(ع)
زاده ي ام البنين(س)، اما به او زهراست مادر
دست ها و چشمهاي اوست تقديم برادر
در همه عالم نباشد هيچ از او با وفاتر
آسمان شور قيامت را ببين در چشمهايش
اهل عالم درس آموزيد از مهر و وفايش
دستگير ناتوانان دست از پيكر جدايش
برده دل از شيعيان او، اهل ايمان مبتلايش
صبح ميلادش تماشا كرده او ظهر عطش را
ديده با چشمان خود او كودك در حال غش را
ديده او در خون شناور سرو ناز قامتش را
كرده وقف عاشقي شور و وفاي بي حدش را
چشمهايش چشمه ي خورشيد و شادي آفرين است
شير ميدان نبرد است او، يل ام البنين(س) است
او ابوالفضل است و محبوب اميرالمومنين(ع) است
زينت هفت آسمان و باعث فخر زمين است
از لب هر شيعه بشنو نغمه هاي ربنا را
بوي عطر ياس پر كرده فضاي شهر ها را
آسمان امشب ببين پور علي مرتضي(ع) را
آسمان در چهره ي حيدر(ص) ببين شوق و رضا را
اي آسمان با چشم دل فضل و كرامت را ببين
آمد حسين ابن علي(ع) شوق شهادت را ببين
از مقدم او با صفا باغ ولايت را ببين
در چهره ي شير خدا شوق و رضايت را ببين
در عرش از ميلاد او شادي فراوان گشته است
بيت اميرالمومنين(ع) همچون گلستان گشته است
ذكر ملائك يك به يك آيات قران گشته است
ورد لب اهل زمين تسبيح يزدان گشته است
در بيت زهرا(س) و علي(ع) جبريل مي خواند غزل
خندد حسين ابن علي(ع) شيرين تر از قند و عسل
از بس كه خوش سيماست او ، گرديده او ضرب المثل
دلدادگان كوي او، خيل ملائك از ازل
بگذاشت پا روي زمين چون خامس آل عبا
بر روي دست خويشتن قران گرفته مصطفي(ع)
زهرا(س) به حال سجده و دارد به لب شكر خدا
تهليل و تحميد خدا ورد لبان مرتضي(ص)
با بذل جان خويشتن اسلام را احيا كند
قران كتاب وحي را با خون خود معنا كند
در اين جهان او پرچم عدل و شرف بر پا كند
با ترك سر فرمان حق را مو به مو اجرا كند
بگذاشت پا بر روي خاك، آن دلربا، آن بهترين
دنيا به يمن مقدمش زيباتر از خلد برين
خرسند اهل آسمان، خرم همه اهل زمين
تبريك گويد بر نبي(ص)،روح القدس، روح الامين
ماه امير المومنين(ع)، خورشيد بزم مومنان
سرتا به پا شور و شعف،معنا و مفهوم اذان
هم خامس آل عبا(ع)، هم پيشواي شيعيان
جسم به خون غلطيده اش، آيات حق را ترجمان
هر عاقلي ديوانه اش، هر مومني پروانه اش
اهل سماوات و زمين، جمله گداي خانه اش
در مدح او گويد سخن، هم خويش هم بيگانه اش
نوشيده هر آزاده اي، مي از لب پيمانه اش
آمد به دنيا تا كند شور حسيني را به پا
آمد كه در راه خدا گردد سرش از تن جدا
آمد كه او در خون خود با شوق بنمايد شنا
آمد كه هر آزاده را با حق نمايد آشنا
آمد به دنيا تا شود ناجي ترين نوح جهان
آمد به دنيا تا شود عيساي هر عهد و زمان
آمد به دنيا تا شود مصباح ره گم كردگان
آمد به دنيا تا شود محبوب قلب شيعيان
دنيا گلستان مي شود، از غنچه ي لبخند او
شيرين تر از شهد و عسل، لبهاي همچون قند او
دل مي برد از عاشقان، افتاده دل در بند او
راه سعادت راه او، پيوند حق ، پيوند او
«1»
تو معني آيه هاي قران هستي
تو روح دعا و اصل ايمان هستي
درياب مرا كه سخت بيمارم من
اي آن كه طبيب دردمندان هستي
«2»
تو يوسف نسل پاك زهرا(س) هستي
تو نوح ترين ناجي دنيا هستي
صد بار اگر كه ما بميريم چه غم
زيرا كه تو استاد مسيحا هستي
«3»
آئينه ي حق نماست رخسار حسين(ع)
آيات خداست جمله گفتار حسين(ع)
چون زنده شد اسلام ز ايثار حسين(ع)
اسلام الي الابد، بدهكار حسين(ع)
«4»
نور ابد و ازل حسين (ع)است حسين(ع)
در سعي و عمل، مثل حسين(ع) است حسين(ع)
مانند علي(ع) شجاع و با تقوا اوست
بر شير خدا بدل حسين(ع) است حسين(ع)
«5»
شب تا به سحر خدا خدا مي گويد
در حال مناجات و دعا مي گويد
شكرانه ي فضل و رحمت حضرت حق
با عشق و رضا، حمد و ثنا مي گويد
«6»
امشب كه در رحمت حق وا شده است
خرم به جهان گلشن و صحرا شده است
در عرش همه فرشتگان خرسندند
قران خدا دو باره معنا شده است
«7»
شعبان شد و يك باره جهان زيبا شد
خرم همه باغ و گلشن و صحرا شد
از رويش گلهاي محمدي(ص) در اين فصل بهار
دين زنده شد و كتاب حق احيا شد
«8»
سيماي بهشت در نگاهش پيداست
محبوب خداست، از پگاهش پيداست
با حضرت دوست حال خوش دارد او
اين حالت خوش ز اشك و آهش پيداست
«9»
ماه است و همه وجود او اميد است
هريك ز دو چشم حضرتش خورشيد است
پروانه صفت به گرد شمع رخ دوست
تا چشم گشوده روز و شب چرخيد است
زينت سجاده هايي يا علي ابن الحسين(ع)
حجت پاك خدايي يا علي ابن الحسين(ع)
اي پر گهواره ي تو روح عيساي مسيح
درد مندان را دوايي يا علي ابن الحسين(ع)
اي غبار خاك پايت توتياي چشم ما
چشم را نور و جلايي يا علي ابن الحسين(ع)
آمدي و گلشن دين را صفا بخشيده اي
چشمه ي آب بقايي يا علي ابن الحسين(ع)
حسن يوسف ذره اي از جلوه ي رخسار توست
تو گل باغ هدايي يا علي ابن الحسين(ع)
سجده و ذكر و دعايت، عشق بازي با خداست
اي كه خود روح دعايي يا علي ابن الحسين(ع)
عاشقان از سجده هايت عشق را فهميده اند
در خداي خود فنايي يا علي ابن الحسين(ع)
بينوايان را نوايي، نا اميدان را اميد
دستگير هر گدايي يا علي ابن الحسين(ع)
اي شده سجاده ي تو زينت عرش خدا
گلشن دين را صفايي يا علي ابن الحسين(ع)
در دو چشمت جلوه خلاق سبحان ظاهر است
زينت عرش علايي يا علي ابن الحسين(ع)
زينت سجاده ها هستي و زين العابدين
پر بهاتر از طلايي يا علي ابن الحسين(ع)
دستگير هر يتيم و هر اسير و هر فقير
منبع جود و سخايي يا علي ابن الحسين(ع)
خطبه ي شور آفرينت باعث احياي دين
تو سفير كربلايي يا علي ابن الحسين(ع)
پاك خواهد شد دل از آب طهور شيعگي
چون كه ما را مقتدايي يا علي ابن الحسين(ع)
در صف م اميد ما گنهكاران تويي
شافع روز جزايي يا علي ابن الحسين(ع)
اي علي اكبر(ع) كه تو محبوب قلب شيعياني
اي علي اكبر(ع) كه تو فخر زمين و آسماني
در كوير بي پناهي بر سر ما سايباني
«اي علي(ع) صولت كه شبه خاتم پيغمبراني
بازوي خيبر گشا داري و حيدر(ع) را نشاني»
ماه سيماي تو شد روشنگر هر شام ظلمت
چون علي ابن ابي طالب(ع) تو هستي كوه غيرت
مرتضي(ع) خو، مصطفي(ص) سيما و سيرت
« يوسف از جان شد خريدار تو در بازار فطرت
فطرتت نازم كه هم جاني و هم آرام جاني »
ظلمت شبهاي عالم، ظلمت موي تو باشد
چشمه ي عشق دو عالم زير ابروي تو باشد
حضرت جبريل(ع) محو چشم جادوي باشد
«آن يد بيضاي موسي(ع) پرتو روي تو باشد
آفتاب چرخ عشقي، رشك ماه آسماني»
هست در گردش به گردت روز و شب پرگار هستي
يوسف مصري خريدارت سر بازار هستي
اي تراشيده تو را زيبا چو گل معمار هستي
«شد گل رخسار تو آرايش گار هستي
در جهان آفرينش چون بهشت جاوداني»
شد به يمن مقدمت فصل خزان ما بهاران
شد به يمن مقدم تو عالم هستي گلستان
پيش ماه عارضت شرمنده شد خورشيد تابان
نور چشمان حسيني و چراغ بزم ايمان
در طريق عشق بازي، رهنماي كارواني
در خدا گشتي فنا تا كه بدست آري بقا را
مي توان در چشمهايت ديد ايمان و رضا را
قامت رعناي تو باشد ستون ارض و سما را
«ارغواني كرده اي با خون خود دشت بلا را
در گلستان شهادت چون درخت ارغواني»
گلشن اسلام و قران از وجود تو معطر
چهره ي زيباي تو ترسيم سيماي پيمبر(ع)
لشكر اسلام را در كربلا بودي تو ياور
اي كه مردانه به ميدان مي خروشي همچو حيدر(ع)
«آفرين، در بيشه ي ايجاد چون شير ژياني»
مير سد تا آسمان هفتمين اوج مقامت
حضرت روح الامين هر صبح و شب گويد سلامت
قدسيان پيوسته قد قامت براي احترامت
جان خود را كرده اي با شوق تقديم امامت
اي شهيد راه قران،زندگي را ترجماني
سر تا به پا نوحند و از نسل خليلند
از خاندان وحي هستند و اصيلند
هريك براي حق پرستي صد دليلند
يوسف تر از يوسف، جميل و بي بديلند
آل محمد(ص) جملگي از اين قبيلند
رود خروشانند فرزندان زهرا(س)
چون آب پاكند و به قران نيز معنا
ناجي تر از نوح و مسيحا تر ز عيسي
«جاري ترين رودند در رگهاي دنيا
بهتر بگويم صد هزاران رود نيلند»
بر هر سر كوي علي هاي قبيله
بر هر لب جوي علي هاي قبيله
بر خال ابروي علي هاي قبيله
«بر هر نخ موي علي هاي قبيله
صدها فرشته با وضو هر شب دخيلند»
شيرين تر از قندند با آن كه مليحند
زنده ولي در راه حفظ دين ذبيحند
ما زائريم و جمله ي آنها ضريحند
«بي پرده گويم کمترين هاشان مسيحند
در معرفت استاد درس جبرئيلند»
يك خانواده شيعيان را رهنما شد
يك خانواده درد عالم را دوا شد
در اين ميان يک تن شبيه مصطفي(ص) شد
او هم عليِ(ع) خانه ي ارباب ما شد
در باغ رضوان چشمه اي چون سلسبيلند
آنان سراپا معدن فضل و اميدند
آنها همه معناي قران مجيدند
در آزمون هاي الهي روسپيدند
جان در ره حق داده و جنت خريدند
آنان مي ناب و شراب زنجبليند
«امشب زمين را عرش اعلي كرد اكبر(ع)»
تا صبح بابا را تماشا كرد اكبر(ع)
گمگشته ي خود را كه پيدا كرد اكبر(ع)
خود را مطيع امر مولا كرد اكبر(ع)
اين لحظه هاي ناب، زيبا و جليلند
«لبخند او در سينه ها قند آب كرده»
با خنده هايش شيعه را شاداب كرده
شور و شعف را هديه بر ارباب كرده
شوق تماشايش مرا بي تاب كرده
دل مي برند آنان كه جذاب و جميلند
مي آيد منجي عصر و زمان آهسته آهسته
مي آيد شرح و تفسير اذان آهسته آهسته
قدم بر چشم ما خواهد نهاد آن سرو بستان ها
مي آيد عاقبت آن مهربان آهسته آهسته
زدايد او غبار غربت از چشمان مشتاقان
مي آيد آن اميد عاشقان آهسته آهسته
دل ما را دهد او عاقبت با آسمان پيوند
مي آيد عاقبت از آسمان آهسته آهسته
به دريا مي برد اين چشمه هاي اشك ما را او
رسد وقتي كه او با كاروان آهسته آهسته
قلوب غمگساران بار ديگر شاد خواهد شد
بهاران مي رسد بعد از خزان آهسته آهسته
پس از يك دوره ي طولاني درد و غم هجران
شود شور و شعفها جاودان آهسته آهسته
حضورش روشني بخش دل و آرامش روح است
مي آيد عاقبت آن ارمغان آهسته آهسته
شب تاريك ما روشن تر از خورشيد خواهد شد
رخ زيباي او چون شد عيان آهسته آهسته
جلوه كردي و دل و ديده مسخّر كردي
خويش را ترجمه ي سوره كوثر كردي
چشمه ي چشم تو جاري شده بر خاك دلم
با گلاب نفست، غمزده قمصر كردي
عوض دل تو به من هر دو جهان بخشيدي
هيچ بودم، توام اينگونه توانگر كردي
من كه از خاكم و در خاك فرو خواهم شد
تو مرا با دم گرمت زر و زيور كردي
روزگارم ز فراق تو شب ظلمت بود
آمدي شام سيه را تو منور كردي
زندگي بي رخ تو بوي جهنم مي داد
زندگي را تو چه خوشرنگ و معطر كردي
من بي مايه كه باشم كه دم از عشق زنم
تو مرا شيفته ي آل پيمبر(ص) كردي
چشمه ي چشم تو سرچشمه ي پاكي ها بود
تو از آن چشمه مرا پاك و مطهر كردي
جلوه اي كردي و بردي دل و دينم را تو
همه ساعات مرا ساعت م كردي
من به وصف تو چه گويم كه تو ايمان مني
تو هماني كه مرا شيعه ي حيدر(ع) كردي
چشم به انتظار تو
هستي من نثار تو
كشته ي ذوالفقار تو
بي دل و بي قرار تو
جام شراب مي شوم
جرعه ي ناب مي شوم
مست و خراب مي شوم
بي دل و بي قرارتو
كوي به كوي مي روم
تا لب جوي مي روم
من همه سوي مي روم
بي دل و بي قرار تو
ذكر شوم دعا شوم
پر از خدا خدا شوم
هيچ شوم فنا شوم
بي دل و بي قرار تو
من كه تو را نديده ام
وصف تو را شنيده ام
از همه دل بريده ام
بي دل و بي قرار تو
شهره ي اين جهان منم
باغ زده خزان منم
رفته ز كف عنان منم
بي دل و بيقرار تو
طالع من نگون شود
چشمه ي چشم خون شود
غم روي غم فزون شود
بي دل و بي قرار تو
رهبري و امام من
نمازي و صيام من
اي به شما سلام من
بي دل و بيقرار تو
اسير هر ستم شوم
پر از غم و الم شوم
به عشق متهم شوم
بي دل و بي قرار تو
مهدي صاحب امان(عج)
تو اي امام مهربان
هستي من فدايتان
بي دل و بيقرار تو
دوباره قافيه ها را رديف خواهم كرد
بساط عشق و صفا را رديف خواهم كرد
براي آن كه دمي با خدا سخن گويم
دو دست و سوز دعا را رديف خواهم كرد
وجود من همه درد است از جدايي يار
وصال يار و دوا را رديف خواهم كرد
به اشك چشم و به سوز دعاي وقت سحر
دو باره ياد خدا را رديف خواهم كرد
اگر چه دل ز گناهان سياه و زنگاري است
ز اشك ديده جلا را رديف خواهم كرد
به مدح آل علي(ع) روز و شب سخن گويم
رضاي آل عبا(ع) را رديف خواهم كرد
گداي درگه آل عبا(ع) شدن هنر است
نشانه هاي گدا را رديف خواهم كرد
گناه كار م و بر عفو حق رجا دارم
اميد و خوف و رجا را رديف خواهم كرد
اميد من به چهارده امام و معصوم(ع) است
شفيع روز جزا را رديف خواهم كرد
دل از ولادت مولود عشق مسرور است
به خنده لب بگشائيد موسم سور است
بنوش باده ز جامش هر آنچه مقدور است
«ميان ارض و سما بزم شادي و شور است
به روي دست نبي(ص) آيههايي از نور است»
امير عشق زند بوسه ساغر خود را
كند نظاره به صد شوق كوثر خود را
بتول(س) مي نگرد ماه انور خود را
«بغل گرفته نبي(ص) سبط اکبر خود را
و ان يکاد بخوان، چشم ابتران شور است»
امير عشق مكرر به گوش او مي گفت:
به شوق حضرت مادر به گوش او مي گفت:
به صبح و شام پيمبر(ص) به گوش او ميگفت:
به سبك سوره ي كوثر به گوش او مي گفت:
«خوشا به حال رسولي که با تو محشور است»
به آيه هاي خداي كريم تفسيرند
به شب به راز و نياز و به روز چون شيرند
كنار سفره ي مولا گرسنگان سيرند
«به رزق خوان حسن(ع) عالمي نمک گيرند
عزيز حضرت زهرا “کريم” مشهور است»
به غير آل علي(ع) دلستان نمي خواهيم
به غير باغ حسن(ع) گلستان نمي خواهيم
به كوي عشق كه نام و نشان نمي خواهيم
«زدست هيچ کسي لقمه نان نميخواهيم
کرامت حسني با مزاجمان جور است»
به چهره نور خدا برترين نشانه ي ماست
به لب نواي حسن(ع) بهترين ترانه ي ماست
دم از ولاي حسن(ع) ورد عاشقانه ي ماست
«گداي کوي کريميم و نان بهانهي ماست
نظر به منظر جانان مراد و منظور است»
به دام زلف سياهش اگر گرفتاريم
اگر كه در ره او مرد جنگ و پيكاريم
اگر كه در طلبش بيقرار و تب داريم
«به قبر خاکي او سايبان بدهکاريم»
هزار حيف ز ما قبر خاكي اش دور است
از غنچه هاي باغ گلاب آفريده شد
مهتاب جلوه كرد و نقاب آفريده شد
از تشنگي كه جان به لب آدمي رسيد
در جستجوي آب، سراب آفريده شد
باغ بهشت آن سوي پل چون كه شد بنا
اعمال نيك و خير و ثواب آفريده شد
چون كه هدف ز خلقت انسان عبادت است
ميزان عدل و روز حساب آفريده شد
هر چند شرط اصلي عشق است عاقلي
عاشق هميشه مست و خراب آفريده شد
ما مست جام غنچه ي لبهاي دلبريم
لبهاي او چو جام شراب آفريده شد
شرح كتاب تك تك آل عبا(ع) شدند
آنگاه وحي و اصل كتاب آفريده شد
در وصف اهل بيت(ع) چو گل كرد طبع من
ابيات نغز و تازه و ناب آفريده شد
بر سينه ي تو ضربه ي مسمار مانده است
يك عمر داغ آن در و ديوار مانده است
شب ها هميشه چشم تو بيدار مانده است
در دام درد و غصه گرفتار مانده است
برخيز و باز بار امامت به دوش گير
برخيز و باز بار هدايت به دوش گير رسالت
«برخيز و كوله بار محبت به دوش گير
سرهاي بي نوازش بسيار مانده است»
از ميخ در شكسته سرت يا كه از جدار
يا خورده اي تو سيلي از آن پست نابكار
«با تو چه کرده ضربه آن تيغ زهردار؟
مانند فاطمه(س) تنت از کار مانده است»
آن ضربه اي كه خورده اي از آن لئيم پست
آن ضربه اي كه فرق سر ت را شكسته است
از بسكه زخم ضربه دشمن عميق هست
«زينب(س) براي بستن آن زار مانده است»
وقتي كه شد به فرق سرت دشنه اي فرو
از خون سر گرفته اي اي مهربان وضو
«آرام تر نفس بکش آرام تر بگو
چندين نفس به لحظه ديدار مانده است»
وقتي كه با طناب دو دست تو بسته شد
از آن زمان كه عهد غديرت گسسته شد
«از آن زمان که شاخه ياست شکسته شد
چشمت هنوز بر در و ديوار مانده است»
بشكسته است از چه سبب فرق آفتاب
از درد و داغ، قلب همه مومنان كباب
«سي سال رفته است ولي جاي آن طناب
بر روي دست و گردنت انگار مانده است»
خون مي چكد ز داغ تو از چشم عالمي
از داغ و درد حضرت زهرا(س) پر از غمي
«مي داني اي شکسته سر آل هاشمي
تاريخ زنده در پي تکرار مانده است»
شد درد داغ تو به دل شيعه جاودان
خون مي چكد ز داغ تو از چشم شيعيان
يك ضربه سهم تو شده از بغض دشمنان
«باقي آن براي علمدار مانده است»
بر ترجمه ي سوره ي انسان صلوات
بر تك تك آيه هاي قران صلوات
بر آن كه دلش پر است از نور يقين
بر حيدر(ع) و بر معني ايمان صلوات
---
بر آنكه خدا داده سلامش صلوات
بر آن كه چو وحي است كلامش صلوات
بر آن كه هميشه مثل يك دلداده
كعبه بنموده استلامش صلوات
---
بر كشته ي محراب عبادت صلوات
بر چشمه ي جوشان امامت صلوات
از شدت عدل كشته گشتن هنر است
بر كشته ي شدت عدالت صلوات
---
بر آن كه به شهر علم باب است سلام
بر آن كه جمالش آفتاب است سلام
در نزد علي(ع) است بي گمان علم كتاب
بر آن كه همه علم كتاب است سلام
---
بر كشته ي تيغ در شب قدر سلام
بر شان نزول سوره دهر سلام
در روز جزا اميد شيعه است علي(ع)
بر شافع شيعه در صف سلام
بر سينه ي تو ضربه ي مسمار مانده است
يك عمر داغ آن در و ديوار مانده است
شب ها هميشه چشم تو بيدار مانده است
در دام درد و غصه گرفتار مانده است
برخيز و باز بار امامت به دوش گير
برخيز و باز بار هدايت به دوش گير
«برخيز و كوله بار محبت به دوش گير
سرهاي بي نوازش بسيار مانده است»
از ميخ در شكسته سرت يا كه از جدار
يا خورده اي تو سيلي از آن پست نابكار
«با تو چه کرده ضربه آن تيغ زهردار؟
مانند فاطمه(س) تنت از کار مانده است»
آن ضربه اي كه خورده اي از آن لئيم پست
آن ضربه اي كه فرق سر ت را شكسته است
از بسكه زخم ضربه دشمن عميق هست
«زينب(س) براي بستن آن زار مانده است»
وقتي كه شد به فرق سرت دشنه اي فرو
از خون سر گرفته اي اي مهربان وضو
«آرام تر نفس بکش آرام تر بگو
چندين نفس به لحظه ديدار مانده است»
وقتي كه با طناب دو دست تو بسته شد
از آن زمان كه عهد غديرت گسسته شد
«از آن زمان که شاخه ياست شکسته شد
چشمت هنوز بر در و ديوار مانده است»
بشكسته است از چه سبب فرق آفتاب
از درد و داغ، قلب همه مومنان كباب
«سي سال رفته است ولي جاي آن طناب
بر روي دست و گردنت انگار مانده است»
خون مي چكد ز داغ تو از چشم عالمي
از داغ و درد حضرت زهرا(س) پر از غمي
«مي داني اي شکسته سر آل هاشمي
تاريخ زنده در پي تکرار مانده است»
شد درد داغ تو به دل شيعه جاودان
خون مي چكد ز داغ تو از چشم شيعيان
يك ضربه سهم تو شده از بغض دشمنان
«باقي آن براي علمدار مانده است»
مولود ماه ذکر و دعا مي شود حسن(ع)
در حق کسي که گشته فنا مي شود حسن(ع)
«مجموعه صفات خدا مي شود حسن(ع)
اسماء ذات در همه جا مي شود حسن(ع)»
وقتي خدا به درد بشر مي دهد دوا
يا يک نفر به عالم هستي دهد صفا
«صد تا پسر به فاطمه روزي کند خدا
يا مي شود حسين(ع) و يا مي شود حسن(ع)»
دنيا به حال ما و شما غبطه مي خورد
بر حال شيعه روز جزا غبطه مي خورد
«جبريل هم به رتبه ي ما غبطه مي خورد
وقتي که همنشين گدا مي شود حسن(ع)»
راه حسن(ع) طريق کمال و سعادت است
راهي که روشن است و مسير هدايت است
«وقتي که رنگ سبز مقام سيادت است
امروز سيدالشهدا مي شود حسن(ع)»
لبريز گشته است ز نامش سبوي ما
خورده گره به نام حسن آبروي ما
«از برکت حسين(ع) حسين(ع) گلوي ما
يک روز مي شود همه جا مي شود حسن(ع)»
از تخته هاي در که همه سوخته شده
از آتشي که از سقيفه افروخته شده
«از تخته پاره هاي به هم دوخته شده
با زحمت حسين(ع) جدا مي شود حسن(ع)»
پنداشتند زينب کبري(س) شکيب نيست
اين داغ ها به زينب کبري(ع) قريب نيست
«از تيرها مقطعه کردن عجيب نيست
حا، سين، و نون هجا به هجا مي شود حسن(ع)»
چشم بستي شد جهان محروم از آن ديدارها
باغها خشکيده و پژمرده شد گارها
انتخاب ويژه ي باريتعالي بوده اي
انتخاب حق براي بهترين کردارها
رفتي و زهرا(س) و حيدر(ع) را به غم کردي اسير
مي رسد آواي غم پيوسته از نيزارها
رنگ شادي بعد تو هرگز نديده اين جهان
نيست کالايي به غير از غصه در بازارها
همدم شير خدا شد چاه بعد از رفتنت
راز دل با چاه عنوان کرد حيدر(ع) بارها
از در و ديوار، زهرا(س) خاطراتي تلخ داشت
چون که شد پهلو شکسته از در و ديوارها
عالم هستي پس از تو رفت در خوابي گران
نام انسان حذف شد از دفتر بيدارها
بي وفايان عهد بگسستند و پيمان ها شکست
ضربه ها اسلام خورده از همين اغيارها
عده اي اسلام را وارونه معنا کرده اند
کرده اند اسلام را نابود اين دين دارها
بي حيايي بر رخ زهراي تو سيلي زده
صورت زهرا(س) شده نيلي از اين رفتارها
قلبهاي دشمنان گويي که از سنگ است و چوب
يا که از بار گنه پر گشته از زنگارها
خانه را آتش زدند و ماند زهرا(س) پشت در
دخترت آزرده شد از ضربت مسمارها
گر تقاضايت مودت بود با آل رسول
خاندان تو ز امت ديده اند آزارها
غصب شد حق علي(ع) و فاطمه(س) بعد از شما
دين و ايمان ضربه ها خورده از اين کردارها
دست بسته سوي مسجد برده شد شير خدا
تا نماند رنگي از دين بعد از اين اجبارها
شد بناي دين و ايمان مثل يک ويرانه اي
بي نتيجه ماند سعي و کوشش معمارها
چشم در راهيم که آيد يوسف زهراي تو
تا کند با دشمنان دين حق پيکارها
تا شود اسلام و دين آباد با دستان او
تا نماند هيچ آثاري از اين آوارها
صبح نزديک است مي آيد عزيز فاطمه(س)
بار ديگر مي دهد رونق به اين گارها
اي گل سر سبد باغ ولا مهدي جان
به کنار پدر خويش بيا مهدي جان
سوزد از زهر هلاهل جگر بابايت
اي به درد من دلخسته دوا مهدي جان
از سر مهر سرم را تو به دامان بگذار
کن پدر را ز سر مهر دعا مهدي جان
زهر آتش زده بر جان من و مي سوزد
همچو شمعي ز سرم تا کف پا مهدي جان
روزم از زهر هلاهل شده همچون شب تار
جگرم سوخته از زهر جفا مهدي جان
گرچه سوزد جگرم ز آتش اين زهر ولي
من بميرم ز غم کرب و بلا مهدي جان
خانه ي حضرت زهرا (س) که ز آتش مي سوخت
سوخت از درد و غم و غصه مرا مهدي جان
در غم مادر خود تا به ابد مي سوزم
در دلم گشته به پا بزم عزا مهدي جان
حرمت مادر ما را بشکستند دو بت
هر دو لبريز دوصد ظلم و خطا مهدي جان
لعن کن آن دو بتي را که دو گم کرده رهند
لعنشان کرده خدا هم به خدا مهدي جان
پسرم اي که تويي منتغم مادر خود
شافع شيعه تويي روز جزا مهدي جان
از دم روحاني ات روح صداقت جان گرفت
آسمان ديده ها ابري شد و باران گرفت
اي گل باغ ولا و معني ام الكتاب
جوشد از درياي علم بيكرانت درّ ناب
از نفس هايت خدا علم اليقين را آفريد
عاشقي كردي خدا آداب دين را آفريد
هر كجا گفتي سخن، بر تو ارادت داشت علم
در كلام نافذت رنگ هدايت داشت علم
عيد ميلادت براي شيعه عيد اسعد است
روز ميلاد تو روز جشن آل احمد(ص) است
اي سراپاي تو نوراني ز علم و معرفت
تو سراپا فضلي و جود و كمال و منزلت
علم و دانش از شما پيوسته در قد قامت است
گفته هاي تو خدا را معجزات و آيت است
اي صفات تو صفات حضرت رب رحيم
ترجمان تك تك آيات قران كريم
آمدي تا آبرو بخشي به ايمان و يقين
شرح و تفسيري تو بر آيات قران مبين
درس توحيد و نبوت را به ما آموختي
عدل را درس عدالت را به ما آموختي
قبله گاه و مقتداي شيعياني اي امام
كعبه باشد روز و شب گرد شما در استلام
آشنا وقتي كه ما با معني عاشق شديم
از سر شوق و رضا ما شيعه ي صادق(ع) شديم
مكتب تو مكتب اسلام و شيعه پروري است
راه و رسم و شيوه ي تو شيوه ي پيغمبري است
علم تو سرچشمه اش علم خداي كبرياست
راه تو راه محمد(ص) راه و رسم الانبياست
دين و قران را حيات و زندگي بخشيده اي
شيعيان را عزت و بالندگي بخشيده اي
از دم گرم شما آيات قران جان گرفت
حضرت حق با شما از آدمي پيمان گرفت
رهنما و رهبر و مصباح راه شيعيان
شيعيان مانند جسمند و شما مانند جان
مومنان درس بصيرت از شما آموختند
رهروان حق، طريقت از شما آموختند
اي چراغ روشن راه سعادت پيشگان
اي مرام تو مرام ما ولايت پيشگان
صادقي و نام تو شيرين تر از شهد و عسل
روي قلبم حك شده نام تو از روز ازل
شيعه ي آل علي(ع) هستيم از عهد كهن
شكر حق گوئيم تا وقتي رود بر تن كفن
اشک شوق از چشم جبرائيل ها جاري شده
پيش پايش خون اسماعيل ها جاري شده
در مديحش نطق اسرافيل ها جاري شده
رو به سويش سيل ميکائيل ها جاري شده
خاتم پيغمبران يعني محمد (ص) آمده
اسوه ي تقوا، امير عشق احمد(ص) آمده
آري آري انتخاب حي سرمد آمده
پيک شادي از فراز عرش ايزد آمده
چشم تا بگشود دنيا را گلستان کرده است
با نگاهي قلب ها را پر ز ايمان کرده است
وحي و تنزيل است و خود تفسير قران کرده است
فصل ها را يک به يک فصل بهاران کرده است
از قدومش شام ظلمت نور باران مي شود
غصه خواهد رفت و شادي ها فراوان مي شود
دردها ازيمن اين ميلاد درمان مي شود
بر لب غمديدگان هم خنده مهمان مي شود
کوچه ي دل را بيا تا ما چراغاني کنيم
خانه ي دل را پر از انوار رحماني کنيم
خويش را در پيش پاي دوست قرباني کنيم
مي رسد از راه او تا ما مسلماني کنيم
از مي ناب رسالت مست مستم کرده است
مست مست از جرعه ي ناب الستم کرده است
او نبي الله است اما مي پرستم کرده است
نيست بودم با قدوم خويش هستم کرده است
باغ ها از يمن ميلادش شکوفا مي شود
هر نفس از حضرتش صدها مسيحا مي شود
ماه و خورشيد و فلک محو تماشا مي شود
حضرت جبريل هم غرق تمنا مي شود
طاق کسري بشکند، بت هاي عالم واژگون
تخت و تاج پادشاهان جهان هم سرنگون
علم کاهن ها و سحر ساحران باطل کنون
مي شود خاموش آتشگاه ها بعد از قرون
از قدومش لاله باران مي شود خاک زمين
مي شود روشن قلوب مردم از نور يقين
خالق احمد(ص) به خود گويد هزاران آفرين
سر ز پاي خويش نشناسد دگر روح الامين
مي کند ام القرا بر آفرينش نازها
خالق هستي بگويد با محمد(ص) رازها
هر ملک بالاي مکه مي کند پرواز ها
آخرين پيغمبر آمد، اول آغاز ها
احمد(ص) است و جان و جانان تمام انبياست
رحمه للعالمين بر اهل عالم رهنماست
انتخاب ويژه حق است يعني مصطفاست
نام او بر دردهاي مردم دنيا دواست
بنده ي حق است و بر دلها خدايي مي کند
خلق را سوي سعادت رهنمايي مي کند
اوست اکسير و مس جان را طلايي مي کند
تا قيامت مومنان را مقتدايي مي کند
تا نفس باقي است نامش ورد لبهاي من است
تا قيامت راه شيعه از قدومش روشن است
ما همه جسميم و او ما را چو جاني در تن است
عالم هستي به يمن مقدم او گلشن است
تمام عمر را سرگرم جمع و ضرب و تقسيميم
به فكر جمع مال و ثروت از هر راه و تصميميم
براي مستمندان با تكبر فخر بفروشيم
ولي هر جا توانمندي است آنجا گرم تعظيميم
براي آن كه افزائيم ما سرمايه ي خود را
هميشه فكر طرح و نقشه و الگو و ترسيميم
اگر چه خود نفهميديم هرگز حكمي از دين را
براي ديگران اما به فكر درس و تفهيميم
تمام عمر از ما كار نيكويي نزد سرهيچ
براي ثبت كارنيك خود اوراق تقويميم
هميشه ديگران را خوار و كوچك كرده ايم اما
براي خود تقاضامند هر تعظيم و تكريميم
عبادت هاي ما كم رنگ و كار نيك ما اندك
طلب كار از خدائيم و به فكر باغ و تسنيميم
به وقت خواندن قران تدبر كار نيكويي است
چو مي خوانيم ما قران به فكر لحن و تنغيميم
همه شب تا سحر در بزم شادي ميهمان بوديم
ولي غافل كه روزي ميزبان ختم و ترحيميم
بهشت جاودان حق مسلمان زادگي ماست !
مسلمان زاده هستيم و مسلمانيم و تسليميم !
در ظلمت شب منتظران سحريم
در آرزوي شنيدن يك خبريم
بي روي تو روز ماست همچون شب تار
عمريست كه روز و شب تو را منتظريم
---
ما تشنه لبان جرعه اي ديداريم
از دوري تو ز ديده خون مي باريم
گفتند كه مي رسي به زودي از راه
مشتاق شنيدن چنين اخباريم
---
عجل لوليك الفرج شده ورد لبم
از دوري تو هميشه در تاب و تبم
بايد كه ز درد دوريت مي مردم
از اين كه هنوز زنده ام در عجبم
---
درآتشيم ازغم درد فراق تو
تو عشق ما و ما همه دراشتياق تو
عشق است سال بعد در ايام اربعين
تا كربلا پياده روي به اتفاق تو
---
نشانه اي ز حضورت در اين حوالي نيست
به جز فراق تو آقا مرا ملالي نيست
بيا بيا كه دلم از فراق تو خون است
مپرس حال مرا چون كه بي تو حالي نيست
همه عمر گشته ام من كه بجويمت نشاني
ز فراق روي ماهت به تنم نمانده جاني
به هزار شوق و اميد «ارني» بخواندم اما
تو دل مرا شكستي به جواب لن تراني
به مناره مساجد چو اذان عشق گويم
به خدا تو را بخوانم كه تو معني اذاني
شده موي من سپيد و به تنم نمانده طاقت
كه گذشت در فراقت همه دوره ي جواني
عوض نفس كشيدن همه عمر كنده ام جان
كه بدون روي ماهت بگذشت زندگاني
تو بيا و بار ديگر بده جان تازه بر من
به كنار توست عمرم به خدا كه جاوداني
منم آن گدا كه چشمم طلبد نگاهي از تو
تو گداي خسته جان را ز چه رو ز در براني
تو بگو مگر چه كردم كه مرا ز خويش راندي
تو بريدي از من اما به كنار ديگراني
به روي زمين نجستم به خدا نشاني از تو
تو كه ماهتر ز ماهي به يقين در آسماني
همه هست خود دهم تا كه ببينم از تو رويي
كه طلب نكرده ام من رخ ماه رايگاني
تو بيا كه پيش پايت سر و جان فدا نمايم
كه به پيش پايت اي جان چه خوش است جانفشاني
وقتي خداي ما خداوند رحيم است
در دل اگر حب ولايت از قديم است
يا آن كه لب مشغول ذكر يا كريم است
وقتي كه دل با حضرت عبدالعظيم است
ما شادمان از مقدم عبدالعظيميم
شاكر به درگاه خداوند رحيميم
در هر نفس كار مسيحا مي كند او
باغ ولايت را شكوفا مي كند او
ري را پر از شور و تمنا مي كند او
هر شيعه را غرق تولا مي كند او
صحن و سراي او بهشت جاودان است
ميعادگاه صبح و شام عاشقان است
تسبيح گوي حضرت پروردگار است
پرهيزگار و با خدا و رستگار است
ثابت قدم در راه حق و استوار است
او بر سر هر شيعه تاج افتخار است
ما خاك بوسان حريم پاك اوئيم
ما عاشقيم و جمله سينه چاك اوئيم
هم تاج سر هم بر سر ما سايبان شد
از يمن ميلادش دل ما شادمان شد
مست از مي نابش همه پير و جوان شد
غم رفت و شور و شوق و شادي جاودان شد
او عهد با دلدار دارد تا قيامت
مانند مولايش حسن(ع) دارد كرامت
از مقدم خود عشق و ايمان آفريده
او از براي شيعيان جان آفريده
بر درد ما دارو و درمان آفريده
او در كوير دل گلستان آفريده
او از خدا تقديم ما ايرانيان شد
ايران ما هم تاج فخر اين جهان شد
ياد آور كرب و بلا صحن و سرايش
عزت به او داده بدون شك خدايش
شاهان عالم ريزه خوارند و گدايش
چشم اميد ما به الطاف و عطايش
هم ريزه خوار سفره ي احسان اوئيم
هم تا قيامت بر سر پيمان اوئيم
شكر خدا ما زائران كوي اوئيم
ما جملگي دلدادگان كوي اوئيم
از جان و دل ما عاشقان كوي اوئيم
مستيم و جمله مي كشان كوي اوئيم
در مقدمش شاديم و سرگرم سروريم
شاكر به درگاه خداوند غفوريم
جشن ولادت حسن عسكري(ع) رسيد
از لطف حق براي بشر گوهري رسيد
بر كشتي نجات بشر لنگري رسيد
اي شيعيان براي شما دلبري رسيد
ما در نماز عشق به تو اقتدا كنيم
يعني به پيش مقدم تو جان فدا كنيم
دنيا به يمن مقدم تو گلستان شده
شادي براي اهل جهان رايگان شده
لبريز عشق قلب همه شيعيان شده
نام تو نقل محفل اهل جهان شده
دلهاي شيعيان همه لبريز نور توست
چشمان شيعيان همه فرش عبور توست
با افتخار كعبه كند استلام تو
با شوق و ذوق جمع ملائك غلام تو
مانند آيه آيه ي قران كلام تو
تسبيح اهل هر دو جهان است نام تو
از ما سلام محضر تو يابن فاطمه(س)
مستيم ما ز ساغر تو يابن فاطمه(س)
وقتي تو آمدي گل و گار زاده شد
گويا كه باز حيدر كرار(ع) زاده شد
وقت پگاه و مطلع الانوار زاده شد
آري اميد احمد مختار(ص) زاده شد
از شير مادر است كه ما حيدري شديم
انگور خورده مست مي عسكري شديم
خورشيد محو صورت نوراني تو شد
ذكر ملك حديث سخنداني تو شد
ضرب المثل حكايت قراني تو شد
جبريل محو حالت رحماني تو شد
شكر خدا كه رهبري و مقتداي ما
ما شيعه ايم و حضرت تو رهنماي ما
پاسدار ولايتي بانو
پاي تا سر عبادتي بانو
در عزاي تو اي مليكه ي قم
خون بريزد ز ديده ي مردم
دختري هستي از قبيله ي نور
مظهر عفت و كمال و شعور
پس چرا آه خسته اي داري
ز چه از ديده اشك مي باري
عبد چشمان تو ملائكه اند
سرو بستان تو ملائكه اند
قاب قوسين طاق ابرويت
مرغ دل طاير سر كويت
آسمان فرش راه تو بانو
شيعيان در پناه تو بانو
پر جبريل بال پروازت
عالمي گشته مات اعجازت
حرم تو بهشت رضوان است
چشم هاي تو شرح قران است
بانوي جود و فضل و احساني
معني آيه هاي قراني
كشتي وحي را تويي لنگر
مادر توست دخت پيغمبر(ص)
در خراسان رضا(ع) برادر توست
قلب هر شيعه اي مسخّر توست
ياد تو ميهمان نورم كرد
راهي جنت و قصورم كرد
رفتي و روز شيعيان شد تار
چشمشان در عزاي تو خونبار
موج حزن و عزا شده جاري
شيعه در حال گريه و زاري
اشك قم بر زمين عزا ريزد
خون دل را ز ديده ها ريزد
كوچه پس كوچه ها سيه پوشند
كوچه هايي كه سرد و خاموشند
تا كريمه به تن كفن پوشيد
ياكريمي سيه به تن پوشيد
زائران دست غم به سر دارند
همه از درد و غصه مي نالند
تو شفا و شفاعتي بانو
روح صدق و صداقتي بانو
حال تو نيست رو به راه اي واي
كار ما نيست غير آه اي واي
تا كه در قم كريمه مدفون شد
چشم هر شيعه چشمه ي خون شد
سيدي يابن الحسن(عج) مولا گرفتار توايم
تا نفس باقي است آقا جان بدهكار توايم
اي كه هستي ذكر تسبيح تمام شيعيان
از سر شوق و ارادت ما هوادار توايم
يوسف مصر وجودي و دل از ما برده اي
تو بيا بيرون ز چاه آقا خريدار توايم
سيدي يابن الحسن(عج) با آن كه مديون توايم
من نمي دانم چرا پس ما طلبكار توايم
جاي آن كه زينت آل علي(ع) باشيم ما
با گناه و معصيت ها مايه ي عار توايم
جاي آن كه باري از دوش تو برداريم ما
ما وبال تو شديم و جمله سربار توايم
جاي آن كه مرهمي باشيم بر درد شما
سيدي يابن الحسن(عج) مشغول آزار توايم
الگوي رفتار ما، كردار نيكوي تو نيست
ما فقط دلدادگان ماه رخسار توايم
زينت گار آل الله يابن الفاطمه(س)
ما براي چيدن گلها به گار توايم
دم زدن از تو اگر نفعي براي ما نداشت
با دليل و منطق خود فكر انكار توايم
سيدي هستي تو يك آئينه ي ايزد نما
ما مسلمانان ولي مانند زنگار توايم
در ظهور خود مكن تعجيل يابن العسكري(عج)
ما چگونه با چنين وصفي سزاورا توايم
اباصالح(عج) التماس دعا چشم اميد ما به دست توست
ابا صالح(عج) التماس دعا شيعه مست از آن چشم مست توست
تو را جان مادرت زهرا(س)
ابا صالح(عج) التماس دعا
ابا صالح(عج) التماس دعا ياد از پا افتادگان هم باش
ابا صالح(عج) ما گرفتاريم ياد جمع بيچارگان هم باش
گره تو از كار ما بگشا
ابا صالح(عج) التماس دعا
اباصالح(عج) التماس دعا درد ما را درمان تويي آقا
اباصالح(عج) التماس دعا هجر ما را پايان تويي آقا
وصال تو گشته چون رؤيا
ابا صالح(عج) التماس دعا
اباصالح(عج) التماس دعا بي تو دلهاي شيعيان خون است
اباصالح(عج) التماس دعا بي تو ديده ي ما رود جيحون است
ز خون دل ديده ها دريا
ابا صالح(عج) التماس دعا
ابا صالح(عج) التماس دعا بي تو اين دنيا سرد و خاموش است
بيا كه شيعه براي قربان شدن در پايت كفن پوش است
به قربان تو همه سرها
ابا صالح(عج) التماس دعا
اباصالح(عج) التماس دعا ما به درد هجران گرفتاريم
اباصالح(عج) التماس دعا ما ز درد هجر تو بيماريم
دوايي آقا به درد ما
ابا صالح(عج) التماس دعا
اباصالح (عج) التماس دعا دوريت آتش زد به جان ما
ابا صالح(عج) التماس دعا تو براي فرج هم دعا فرما
بيا ديگر اي گل طه
ابا صالح(عج) التماس دعا
ابا صالح(عج) التماس دعا ما همه محتاج دعا هستيم
ابا صالح(عج) التماس دعا ما به عشق تو مبتلا هستيم
تو اي بر آيات حق معنا
ابا صالح(عج) التماس دعا
اباصالح(عج) التماس دعا آيه هاي خدا را تلاوت كن
تو با صوت دلنشين خودت شيعه را لبريز از رضايت كن
به ياد آن ظهر عاشورا
ابا صالح(عج) التماس دعا
اين چكامه شرح حال مومن است
شرح و تفسير كمال مومن است
گويمت من نكته هايي ناب را
نكته هايي نادر و كمياب را
گر كه مطلوبت ولايي بودن است
بنده ي خاص و خدايي بودن است
گوش كن اين نكته هاي ناب را
مو به مو اجرا كن اين آداب را
كن لباس زهد و تقوا را به تن
با شجاعت رو به جنگ اهرمن
با توكل بر خداوند رحيم
خويش را در رحمت حق كن سهيم
چشم بگشا تا بيابي معرفت
كن انابه با اميد مغفرت
غم مخور زيرا كه رب العالمين
مي دهد مزد تلاش مومنين
متقي باش و خدا را ياد كن
نام حق را روز و شب فرياد كن
قلب خود را پر كن از نور يقين
تا شوي محبوب رب العالمين
با اطاعت از خداوند و رسول(ص)
شرط و عهد بندگي بنما قبول
با تشكر از خداي بي نياز
كن اقامه صبح و ظهر و شب نماز
هر كسي ايمانش آگاهانه شد
او حكيم و بخرد و فرزانه شد
نيست در تقليد ايمان هيچ سود
بار خر گر هست قران هيچ سود
چون اولوالالباب حق را ياد كن
خانه ي دل را بيا آباد كن
گر كه مي جويي تو جنات نعيم
ره مپو الا طريق مستقيم
گر كه پر سوي سعادت مي زني
گام در راه هدايت مي زني
پرده هاي جهل را زايل نما
نور حق را در دلت كامل نما
با تبري از همه خناس ها
مي رهان خود را تو از وسواس ها
ايمن از هر فتنه و هر اضطراب
رفت بايد راه ايمان و صواب
رمز پيروزي نمايم بر تو فاش
باش دائم در پي سعي و تلاش
باش پيوسته به حق اميد وار
دست از درگاه يزدان بر مدار
چون كه هستي كوچك و خرد و حقير
تكيه گاهي امن خواهي در مسير
آرزو داري كه باشي رستگار
باش پس بر لطف حق اميدوار
دشمنان تو همه خوار زبون
جمله در قعر جهنم سرنگون
با گذر از مشكلات بي شمار
عاقبت گردي فلاح و رستگار
هر كه در دنيا رود راه صواب
گيرد از حق اجر و مزد بي حساب
يار هم هستند ايمان و عمل
بي عمل ايمان ما دارد خلل
عبد اگر باشي خدا از تو رضاست
بي عبوديت عبادت ها فناست
نور مي جويي اگر در شام تار
يا اگر مي ترسي از نيران و نار
طالب امني و اطمينان اگر
فكر آسايش اگر داري به سر
كن منور دل تو با نور يقين
تا بگيري از خدا صد آفرين
ما گدايان درگه صمديم
همه محناج ياري و مدديم
چشم اميد ما به دست خداست
ورد لبهاي ما دعا و ثناست
لطف حق شد نصيب اهل زمين
شده خرم زمين چو خلد برين
داده حق دختري به دخت رسول(ص)
زينب(س) است او و هست همچو بتول(س)
بيت حيدر(ع) ز مقدمش گلشن
چشم زهرا(س) ز مقدمش روشن
آمده تا به روز عاشورا
واژه ي صبر را كند معنا
با مدد از محول الاحوال
شيعه را مي برد به اوج كمال
چون كه او زينت است بر ام و اب
خوانده او را خداي او زينب(س)
چشم او تا كه بر حسن(ع) افتاد
لب به خنده گشود و شد دلشاد
گفت او تا كه بر حسين(ع) سلام
شد دلش در كنار او آرام
مست شد از شراب ناب حسين(ع)
گشت شيداي آفتاب حسين(ع)
مونس و همدم برادر بود
حمد حالا كنار كوثر بود
هر دو در آرزوي هم بودند
هر دو مست سبوي هم بودند
مايه ي فخر بانوان زينب(س)
بر سر شيعه سايبان زينب(س)
شارح آيه هاي قران است
دل او پر ز نور ايمان است
تين و والشمس و والضحي زينب(س)
نور و فرقان و هل اتي زينب(س)
او كه سر تا به پا شكيبايي است
معني حلم و صبر و دانايي است
او به آيات وحي مفهوم است
پاي تا سر امام معصوم است
به يقين ذوالفقار حيدر(ع) اوست
با حسين(ع) و حسن(ع) برابر اوست
شب ميلاد او عجب شبي است
خاطرات حسين(ع) زينبي است
ساحل كشتي نجات است او
آب سرچشمه ي حيات است او
حيدر(ع)است او و حضرت زهرا(س)
پس به خيرالعمل دهد معنا
شكر يارب كه زينبي هستيم
و از مي جام شيعگي مستيم
دوباره عرض ارادت كنم به ساحت زينب(س)
به پاي دل بروم با شما زيارت زينب(س)
گل است و باغ ولايت ز مقدمش شده گلشن
كه رشك غنچه و گلها شده لطافت زينب(س)
بگو كه ام ابيهاست يا كه زينب كبراست
و يا چو ام ابيها شده شباهت زينب(س)
گشود لب به سخن، گوهر از دهانش ريخت
كه برده ارث ز حيدر(ع) فصاحت زينب(س)
چنان به پيش خدا دارد او مقام و وجاهت
كه داشت هاجر و مريم سر ارادت زينب(س)
تمام عمر نشد ترك از او نماز شبي هيچ
ملائكه همه مجذوب اين عبادت زينب(س)
بتول(س) مادر زينب(س) و مرتضي پدر اوست
حسد برند ملائك به اين سعادت زينب(س)
تمام هستي خود را دهد به راه حسينش
كه عالمي بشود مات از اين سخاوت زينب(س)
اگر كه بر سر ني خواند آيه ها ي خدا را
حسين(ع) نغمه سرا بود با تلاوت زينب(س)
به سوي نعش حسيني كه قبله گاه شد آن روز
نماز عشق به پا بود با امامت زينب(س)
به راه شام اگر چه به بند غصه و غم بود
بداد درس رهايي به ما اسارت زينب(س)
پيام آور وحي حراي كرب و بلا اوست
و انبياء همه حيران اين رسالت زينب(س)
بر منتخب خداي اعلي صلوات
بر حيدر(ع) و بر ام ابيها صلوات
آمد به جهان بتول ثاني، زينب(س)
بر ثاني صديقه ي كبري صلوات
---
بر ترجمه ي سوره ي طه صلوات
بر فاطمه ي ام ابيها صلوات
لبخند زند زينب كبري(س) به علي(ع)
بر حيدر(ع) و بر زينب كبري(س) صلوات
---
بر چهره ي گلبوي پيمبر(ص) صلوات
بر فاطمه (س) و حضرت حيدر(ع) صلوات
دلشاد شد از مقدم زينب(س) زهرا(س)
بر جد و اب و مادر و دختر صلوات
---
دُر درياي شرف دختر حيدر(ع) زينب(س)
همدم و همنفس و يار برادر زينب(س)
مادرش ام ابيها پدرش ام كتاب
به يقين ترجمه ي سوره ي كوثر زينب(س)
---
دُر درياي شرف دختر مولا زينب(س)
دختر فاطمه ي ام ابيها زينب(س)
سينه ي حيدر(ع) اگر معدن علم است و كتاب
الگوي عفت و بر وحي چو معنا زينب(س)
تا ميخ در به سينه زهرا(ع) فرو نشست
اركان آسمان و زمين همزمان شكست
آتش گرفت تا كه در خانه ي علي(ع)
آيات وحي سوخت و اوراق آن گسست
---
وقتي عدو به خانه حيدر(ع) هجوم برد
كوه عناد و شرك به كوثر هجوم برد
كشتي دين دچار تلاطم شد آن زمان
دجاله ي نفاق به لنگر هجوم برد
---
مي خواست تا كه حافظ آل عبا(ع) شود
يك زن چگونه مانع دجاله ها شود
حالا كه او حريف هجوم ستم نشد
بايد به راه حضرت داور فدا شود
---
وقتي كشيد شعله در خانه ي علي(ع)
آتش گرفت پيرهن دختر نبي(ص)
پهلوي او شكسته شد و صورتش كبود
مائيم از سقيفه نشينان به حق بري
---
بس كه بازي با صبوري هاي حيدر(ع) كرد او
چشم او را از غم داغش ز خون تر كرد او
مي زند بر سر زداغش حيدر(ع) خيبر شكن
لحظه ها را از برايش روز م كرد او
سوره ي كوثر قران كريم
دختر پيغمبر(ص)
بود در بستر بيماري و بد احوالي
آخر زندگي زهرا(س) بود
گفت: با شير عرب حيدر كرار (ع) چنين
يا علي(ع)
آنچه نگفتم به تو
گويم امروز
تا كه آسوده و آرام روم از دنيا
گفت: حيدر (ع) كه
بفرما سخنت را زهرا(س)
و چنين گفت:گل سر سبد باغ ولايت به علي (ع)
لشكر كفر و نفاق
سمت اين خانه چو آورد هجوم
پشت در رفتم و دستانم را
چو ستوني كردم
تا عدو وارد خانه نشود
يا علي(ع)
قدرت بازوي من آنقدر نبود
تا كه من مانع آن لشكر دجاله شوم
شعله ور بود در چوبي خانه آن روز
خواستم تا كه نبيند كسي صورت من
پشت در رفتم و گرديد پناهم آنجا
يا علي(ع)
پيرهنم شعله گرفت
بين ديوار و در و شعله ي آتش بودم
نفسم بند آمد
و در آن حال صدايت كردم
يا علي.
يا علي.
يا علي.
و عدو نام تو را چون كه شنيد
از سر بغض و عناد
آن در سوخته را
داد فشار
پهلوي من بشكست
ميخ در سينه ي من را آزرد
محسنم را كشتند
بعد هم
سيلي محكم دجاله ي مشهور عرب
صورتم را آزرد
آن سوي صورت من خورد به ديوار
و محكم به زمين افتادم
چادرم خاكي شد
چون كه آن لشكر سيصد نفره
مي دويدند به سوي خانه
غير ممكن شده بود آن كه ز جا بر خيزم
شعله مي زد به سر و صورت من
آتش و دود
هرم آتش
به خدا
صورت نيلي من را سوزاند
در پشت در تا كوثر قران زمين خورد
پژمرده شد گل، گلشن و بستان زمين خورد
از ابر چشم آسمان خونابه مي ريخت
خونابه ها باران شد و باران زمين خورد
اي واي من سيلي به روي مادري خورد
در بين كوچه از ستم پيمان زمين خورد
از ضرب در پهلوي مادر شد شكسته
در پشت در آن مادر بي جان زمين خورد
حيدر(ع) شنيد اين قصه را از پاي افتاد
او دست غم مي زد به سر سلمان زمين خورد
وقتي علي(ع) را سوي مسجد مي كشيدند
از غصه و غم عالم امكان زمين خورد
چون رو گرفت از شوي خود زهراي اطهر
فضه ز داغ فاطمه(س)، گريان زمين خورد
از ماجراي كوچه شد تاريك دنيا
خورشيد و ماه و اختر تابان زمين خورد
شد كوه ايمان پشت در مضروب آن روز
يعني كه آنجا كوهي از ايمان زمين خورد
زهرا(س) و حيدر(ع) معني ميزان و عدلند
با ضربه اي هم عدل و هم ميزان زمين خورد
شد فاطميه فاطمه(س) مهمانمان كرد
از داغ خود افسرده و نالانمان كرد
چون مرغ جان او پريد از آشيانه
داغ غم و هجران او ويرانمان كرد
چشمان ما از داغ او درياي غم شد
جوشيد غم در سينه و طوفانمان كرد
در پشت در وقتي كه شد پهلو شكسته
ما را به بند غصه ها زندانمان كرد
سيلي به روي دخت پيغمبر(ع) كه مي خورد
درد و بلايش بي سر و سامانمان كرد
در پيش چشمان پسر وقتي زمين خورد
درياي غم را راهي چشمانمان كرد
وقتي كه او رو مي گرفت از شوهر خود
رفتار او با شوي خود حيرانمان كرد
شد اين جهان از داغ زهراء بيت الاحزان
دلها پر از غم شد، غمش گريانمان كرد
در راه دوست تا كه سر و جان نثار كرد
هر ديده را ز غصه و غم جويبار كرد
پرواز كرد و رفت به اوج فلك ولي
ما را به درد و رنج و غم خود دچار كرد
ايام ما به رنگ خزان شد الي الابد
تقويم را خزان غمش بي بهار كرد
دارم عجب چرا پس از او زنده ايم ما
پرواز كرد و خاك زمين را مزار كرد
افلاكيان هم از غم او گريه مي كنند
جبريل را ز رفتن خود داغدار كرد
ديوار و در، تمام جهان را به غم نشاند
لرزيد عرش حق، چه به او آن فشار كرد
زهرا(س) شهيده گشت از اين ظلم اهرمن
ديو سياه ظلم، ستم بي شمار كرد
مرغي پريد و عالم و آدم به غم نشست
تاريخ را براي ابد شام تار كرد
مخفي است قبر او و نجستيم از او نشان
ما را هواي مدفن او بيقرار كرد
دست عزا زند ز غمش عالَمي به سر
هر شيعه را مصيبت او سوگوار كرد
فاطمه(س) اي پاره ي قلب رسول(ص)
اي كه هم معصومه هستي هم بتول
ام بابا سرور نسوان تويي
آيه آيه كوثر قران تويي
از شميم تو شده خوشبو بهشت
گل تويي از تو شده گلبو بهشت
اي كه تو بر شيعيان تاج سري
از همه زن هاي عالم برتري
اي تو محبوب ختام المرسلين(ص)
برده اي دل از امير المومنين(ع)
فاطمه (س) اي سرور اهل بهشت
از كرامات تو عالم در شگفت
دختر پيغمبري يا فاطمه(س)
وارد جنت شوي قبل از همه
آيه ي تطهير را معنا تويي
لوء لوء و مرجان تويي، زهرا تويي
اي كه محبوب خدايي فاطمه(س)
محور آل عبايي فاطمه(س)
آتش دوزخ شده منع از شما
خاك پايت شيعيان را توتيا
حوريه، مرضيه و زهرا تويي
آيه هاي وحي را معنا تويي
اي كه تو محبوب قلب حيدري
تو عزيز حضرت پيغمبري
فاطمه چون قلب پيغمبر(س) تويي
بر رسول الله(ص) چون مادر تويي
سرور نسوان امت فاطمه(س)
حجت و برهان امت فاطمه(س)
شادي قلب رسول اكرمي
تو به درد او شفا و مرهمي
نام تو شد بهجت قلب رسول(ص)
فاطمه(س) و طاهره، زهرا، بتول
اي كه خشمت باعث خشم خداست
گر رضا باشي، خدا از ما رضاست
شرح و تفسير كتاب حق تويي
ايمني بخش از عذاب حق تويي
فاطمه(س) اي انتخاب كردگار
شيعيانت در دو عالم رستگار
اي كه هستي تو همه احسان و جود
شافع هر شيعه در يوم الورود
روح و قلب و جان پيغمبر تويي
ترجمان سوره ي كوثر تويي
بر سر هر شيعه تاج افتخار
شيعيان هر يك برايت جان نثار
شيعيان هستند چه خوش سرنوشت
هست در دست تو مفتاح بهشت
هر كه را زهراست يار و ياورش
در دو عالم تاج عزت بر سرش
روشن از نور خدا شد خانه ات
مرغ حق بنشسته روي شانه ات
فتح كردي قله ي فضل و كمال
شرح خوبي هاي تو امري محال
نگاهم كن، ببين يابن الحسن(عج) احوال زارم را
ببين از درد دوري چشمهاي اشكبارم را
ببين آقا ز درد دوريت بيخود شدم از خود
غم دوري تو برده ز كف صبر و قرارم را
به مانندم كسي از جام هجرانت ننوشيده
كه من عمريست مي نوشم غم هجران يارم را
اگر سر زد خطايي از من عذرم را پذيرا باش
ز هجران تو از كف داده ام چون اختيارم را
بدون روي تو دنيا برايم چون جهنم شد
ببين بي روي تو تاريك چون شب روزگارم را
شب و روزم چنان آميخته شد با هم آقا جان
كه گم كردم ميان روز و شب، ليل و نهارم را
من آن آئينه اي هستم كه گرديدم غبار آلود
بيا و با نگاهي پاك كن گرد و غبارم را
ببين آقا ز درد هجر تو پيوسته مي نالم
بيا آقا تسلي ده تو حال ناگوارم را
من آن صفرم كه بي رويت پشيزي هم نمي ارزم
اگر باشي كنارم باز يابم اعتبارم را
بهارم بي گل رويت فقط رنگ خزان دارد
گل زهرا(س) بيا تا رنگ و رو بخشي بهارم را
اگر روزي رسيدي و نبودم من در اين دنيا
ز گرد كفشهاي خود بده زينت مزارم را
مثل مهتابي و نياز شبي
ركعت پنجم نماز شبي
بدر كامل ولي در اول ماه
روشني بخش راه هر گمراه
مظهر حلمي و شكيبايي
باقر العلم و پور زهرايي
نور علم تو روشني بخش است
نام تو زيب و زيور عرش است
هر كه در شهر علم تو نگريست
گفت علم تو را نهايت نيست
اي كه در علم و دانش استادي
تو به ما درس شيعگي دادي
علم چون آب و سينه ات چون يم
و كلامت صميمي و محكم
بر لبت ذكر حمد و تكبير است
سخنانت زلال تفسير است
سخنانت كلام ممتاز است
قال باقر(ع) بيان وعاظ است
مي شكافي علوم را تك تك
رهنمايي عموم را تك تك
شد مسيحا غلام چشمانت
زندگي مي دهند دستانت
مست و مجذوب توست ساحرها
پر ز ايمان شدند كافر ها
باغ علمت پر از شكوفايي
وحي را شرح و بسط و معنايي
رنگ و بوي بهار داري تو
كوهي از اقتدار داري تو
معني آيه هاي قراني
شيعيان را تو بهتر از جاني
شيعيان جملگي ثناگويت
مرغ دل عازم سر كويت
معني نور و هل اتي هستي
شيعيان را تو رهنما هستي
باقر علم مصطفايي تو
در شجاعت چو مرتضايي تو
زينت عرش كبريا هستي
مايه ي فخر انبياء هستي
بارش رحمت خدايي تو
پاي تا سر همه سخايي تو
نور تو جلوه ي خدا دارد
رنگ آيات هل اتي دارد
سيره ات سيره ي رسول الله
هستي از رمز و راز حق آگاه
سخنان تو شرح توحيد است
زاد روز تو شيعه را عيد است
دست ها در بند شد وقتي كه پيمان پاره شد
زير پا افتاد چون اوراق قران پاره شد
در عزاي حضرت هادي(ع) امام عاشقان
شيعه از غم ناله ها كرد و گريبان پاره شد
---
مادري آزرده شد از ضربه ي در ناگهان
زير پا افتاده شد آيات كوثر ناگهان
شيعيان اشك عزا ريزيد از چشمان خود
در غم هادي جهان گرديد م ناگهان
---
در خطر افتاد روزي جان مولايم علي(ع)
بسته شد با ظلم و جور آن روز دستان ولي
دست هاي حجت اللهي دگر هم بسته شد
چون سوي بزم شراب آورده شد مولا نقي(ع)
---
بشكند پهلو چو ضرب از ازدحامي مي خورد
بشكند سر چون كه سنگ از پشت بامي مي خورد
چون كه هادي را سوي بزم شرابش مي برند
دم به دم دشنام ها جاي سلامي مي خورد
---
عده اي پيمان شكن هستند و پيمان بشكنند
مي خورند آنها نمك اما نمكدان بشكنند
گر چه بودي هادي و روشنگر راه بشر
مي تواند زهر كين خورشيد تابان بشكند
يارب سپاس آل علي(ع) رهنماي ماست
شمس هدي جمال علي(ع) رهنماي ماست
ما طالبيم و طالب اوج كمال و فضل
بي شك فقط كمال علي(ع) رهنماي ماست
ما را فقط براي بقا آفريده اند
پس روح بي زوال علي(ع) رهنماي ماست
بايد گرفت دست توسل به شال او
آن رنگ سبز شال علي(ع) رهنماي ماست
نا ديده برده است دل و دين ز شيعيان
سيماي بي مثال علي(ع) رهنماي ماست
آويخته خدا به گردن مولا مدال عشق
شكر خدا مدال علي(ع) رهنماي ماست
يادش كه مي كنيم به حق رهنمون شويم
شاديم چون خيال علي(ع) رهنماي ماست
از ماه روي او شده روشن شب سياه
با يا علي(ع) هلال علي (ع) رهنماي ماست
سر تا به پاست نيكي و تقوا و علم و حلم
هر يك از اين خصال علي(ع) رهنماي ماست
واعظ بخوان كلام علي(ع) را براي ما
واعظ بخوان كه قال علي(ع) رهنماي ماست
اي پناه بي پناهان يا جواد(ع)
اي به هر دردي تو درمان يا جواد(ع)
گوهر درياي نوري يا جواد(ع)
پاي تا سر عشق و شوري يا جواد(ع)
روشني بخشي همه افلاك را
مي كني دلشاد هر غمناك را
اي تمام هستي ما شيعيان
ما همه جسميم و تو مانند جان
تا كه تو ساكن در اين دنيا شدي
تو عزيز حضرت زهرا(س) شدي
اي كه معروفي تو با جود و سخا
حرز تو حلال مشكل هاي ما
نام تو سر چشمه ي آب بقاست
كاظمينت قبله ي دلهاي ماست
ريزه خوار سفره ي جود توئيم
شاد از ميلاد مسعود توئيم
مجتهد بودي تو در گهواره هم
سينه ات از علم و تقوا همچو يم
اي كه آگاهي تو از كل امور
سر به تعظميت فرود آورده طور
اي كه هستي وارث علم نبي(ص)
اوج تقوا هستي و نامت تقي(ع)
اي كه هستي تو به دين اصل الاصول
نا توان هستند از وصفت عقول
از نسيم زلف تو آمد بهار
اشك شوق شيعيان شد جويبار
اي مسيحا دم مسيحايي نما
ما همه عبديم مولايي نما
اي كه هستي معدن جود سخا
اي گل آمين به هنگام دعا
اي تو خورشيد هدايت يا جواد(ع)
اي ز حق بر ما عنايت يا جواد(ع)
اي ضريح چشم تو محبوب ما
دستگير ما تويي اي خوب ما
از شراب پاك تو مستيم ما
چون تو را داريم پس هستيم ما
آمدي تا عشق را معنا كني
زندگي را جان دهي، زيبا كني
اي كه سيماي تو سيماي نبي(ص) است
الگويت در زندگي مولا علي(ع) است
اي كه تو مولاي مايي و امير
دست ما افتادگان را هم بگير
ياعلي(ع) اي نور چشم مصطفي(ص)
مايه ي فخر تمام انبياء
اي كه مي بخشي تو خاتم در ركوع
اصل ايمان هستي و اوج خشوع
چون كه مي جويي رضاي كردگار
مي دهي جان تا كه باشي رستگار
چون ولايت ترجمان كوثر است
بي ولاي تو رسالت ابتر است
آيه ي اكمال دين در شان توست
آيه ي الصادقين در شان توست
اي كه حق بودي تو از روز نخست
آيه ي خيرالبريه مدح توست
اي كه هستي رهنماي متقين
در ميان مؤمنان صالح ترين
آيه ي انفاق شرح حال توست
بذل و بخشش، بخشي از اعمال توست
آيه ي نجوا كه آمد بر رسول(ص)
عامل آن آيه بودي چون بتول(س)
چون خدا فرمود، الرّحمنُ وُدّ
مهر تو در سينه ي هر شيعه شد
اي كه هستي نفس و جان مصطفي(ص)
حي سبحان از تو مي باشد رضا
آيه ي تطهير را زير عبا
جبرئيل آورده در شان شما
بر اولي الامري تو معنا يا علي(ع)
دين حق شد با تو احيا يا علي(ع)
مهر تو مزد رسالت خوانده شد
دشمنت از درگه حق رانده شد
سوره ي انسان همه تعريف توست
آيه ي اطعام در توصيف توست
يا علي(ع) غير از تو اهل الذكر كيست
جز تو بابي از براي علم نيست
يا علي(ع) مولاي هر مؤمن تويي
تاج فخري بر سر مؤمن تويي
اي سراپا فضل و علم و معرفت
هست در شانت حديث منزلت
اي كه باب علم پيغمبر(ص) تويي
رهنماي مؤمنان، رهبر تويي
اي يگانه جنگجو در كارزار
كرده احمد(ص) وصف تو در يوم دار
يا اميرالمؤمنين يا مرتضي(ع)
اي كه هستي جانشين مصطفي(ص)
يا علي(ع) اي تو امير مؤمنان
از براي مصطفي(ص) مانند جان
مي كني تو در تمام عرش سير
مي خوري با مصطفي(ص) تو لحم طير
اي كه مصداق حديث رايتي
از خدا بر اهل عالم آيتي
اي تو ثقل اكبر و ثقل صغير
معني كوثر تويي خير كثير
اي كه هستي در مثل كشتي نوح
ما همه چون جسم و تو هستي چو روح
يا علي(ع) اي ميوه ي باغ ولا
اي تجلي گاه ذات كبريا
اي خدا را حجت الله و وليّ
ثبت شد بر لوح نامت، يا علي(ع)
اي تو با حق و حقيقت با شما
نام تو بر دردهاي ما شفا
اي چراغ روشن راه خدا
در شباهت چون تمام انبياء
اي قسيم جنت رضوان و نار
وصف تو گفتم ولي يك از هزار
روز عيد است ولي شيعه غمين است امروز
غم عالم به دل اهل يقين است امروز
مي زند دست عزا بر سر خود اهل سما
خاك عالم به سر خلق زمين است امروز
ماهيان هم همه هستند مصيبت ديده
از عزا مرغ هوا خاك نشين است امروز
شده در باغ جنان خيمه ي ماتم بر پا
محفل غصه و غم خلد برين است امروز
هر كه را مي نگرم اشك عزا مي ريزد
ديده ها پر زغم و سينه حزين است امروز
روز عيد است ولي نيست خبر از شادي
رنج و اندوه و عزا هم به كمين است امروز
هر كجا مي نگرم خيمه ماتم بر پاست
از زمين تا به سما وضع چنين است امروز
در غم حضرت موسي(ع) شده دل ها غمگين
رفتنش باعث صد سلمه به دين است امروز
داغداريم و بسوزيم چو شمع از غم او
روز عيد است ولي شيعه غمين است امروز
ديده ي ما چشمه ي خون در عزاي زينب(س) است
شيعه با اندوه و ناله همنواي زينب(س) است
كوه صبر و استقامت بود دخت مرتضي(ع)
تكيه گاه عالم هستي عصاي زينب(س) است
در اسارت درس آزادي به ما آموخته
عزت و آزادگي ما را عطاي زينب(س) است
عفت زينب(س) زبانزد بود بين خاص و عام
الگوي ما شيعيان حلم و حياي زينب(س) است
كاخ استبداد را با خطبه اي ويران نمود
شيعيان، اين خطبه ي حيدر(ع) نماي زينب(س) است
داغدار شش برادر بود آن بانوي صبر
تا قيامت چشم شيعه خون براي زينب(س) است
در مسير شام خورده تازيانه بارها
عالم هستي غمين از ماجراي زينب(س) است
سينه ي زهراي اطهر خُرد شد از ميخ در
تا سما در اين مصيبت واي واي زينب(س) است
شيعه ايم و ريزه خوار سفره ي احسان او
تا قيامت شيعه مديون سخاي زينب(س) است
دم به دم تا آخرين دم گفت زينب(س)، يا حسين(ع)
عالمي حيران اين عهد و وفاي زينب(س) است
زينب كبري(س) طبيب دردهاي عالم است
داروي درد بشر، تنها دواي زينب(س) است
در بين تمام خلق ما ممتازيم
در اوج فلك هميشه در پروازيم
ما دستكش و ماسك كه شد آلوده
در كيسه ي زباله مي اندازيم
---
در دست، همه كتاب قران داريم
ما حب وطن، كشور ايران داريم
چون حافظ جان و ميهن خود هستيم
ما با كرونا جنگ نمايان داريم
---
گر فكر كرامت خودي بسم الله
گر فكر حفاظت خودي بسم الله
بايد كه به جنگ كرونا رفت امروز
گر فكر سلامت خودي بسم الله
---
اي كاش كه سينه خالي از غم باشد
خنده به لب بشر دمادم باشد
گر طالب صحت و سلامتي مي باشيد
بايد كه محيط زيست سالم باشد
---
وقتي كرونا مدام باشد به كمين
تا يك يك ما را ببرد او به دفين
گر فكر سلامت خودت هستي تو
پس دستكش و ماسك ميفكن به زمين
عيد سعيد مبعث مصطفاست
شور و شعف دردل اهل سماست
ورد لب اهل سما احمد(ص) است
او كه به حق منتخب ايزد است
آمده از عرش خداي جليل
قاصد پيغام خدا، جبرئيل
بوي خدا مي دهد آواي او
عالم هستي به تماشاي او
غار حرا مقصد و مقصود اوست
احمد(ص) مختار كه مشهود اوست
غار حرا نقطه پرگار عشق
آمده جبريل به ديدار عشق
چشم گشود و رخ خورشيد ديد
ميسره تا ميمنه اميد ديد
گفت خداوند، سلامت نمود
قد رساي تو قيامت نمود
خيز و بخوان نغمه ي قالو بلي
چون كه تو هستي به همه رهنما
اي كه تويي باعث هر افتخار
بخوان، بخوان به نام پروردگار
اي گل لبخند تو دشمن شكن
وصف تو شد زينت هر انجمن
عالم هستي همه مديون توست
حكم خدا شيوه و قانون توست
مكتب تو مكتب صبر است و حلم
سيره ي تو دانش و فهم است و علم
اي كه تويي خاتم پيغمبران
زينت عرش و همه هفت آسمان
شمس و قمر شمع جمال تواند
خيل ملك محو كمال تواند
رايت دين تا به ابد دست توست
عالم هستي همه سرمست توست
اي كه وجود تو همه رحمت است
بعثت تو منشا هر عشرت است
آمده فصل گل و طي شد خزان
بار دگر لب بگشا و بخوان
عيد سعيد مبعث عقل كل
محمد(ص) امين و ختم رسل
اي كه تويي منتخب كردگار
ما همه شاگرد و تو آموزگار
اي كه تويي راهنماي بشر
شام سيه را تو چو قرص قمر
رهبر ما سوي سعادت تويي
اسوه ي پاكي و طهارت تويي
غار حرا تاج سر عالم است
چون كه تو را همنفس و همدم است
ما ملت ايران همه با فرهنگيم
صد قوم و نژاديم، ولي يكرنگيم
در سنگر خانه هاي خود مي مانيم
با ياري حق با كرونا مي جنگيم
---
فصل بهار آمد و ايام شاد ماست
شور و نشاط و عشق همه در نهاد ماست
امروز خانه ها شده سنگر براي ما
ماندن درون خانه ي ايمن جهاد ماست
---
آمد بهار و وقت تماشاي گل رسيد
در باغ و راغ فصل شكوفاي گل رسيد
در خانه ماندن است وظيفه براي ما
وقت مدد به روح مسيحاي گل رسيد
---
حكم جهاد فرض به پير و جوان ماست
حتي سلاح رزم به دوش ن ماست
مايي كه سربلند ز هر امتحان شديم
امروز جنگ با كرونا امتحان ماست
درباره این سایت