در راه دوست تا كه سر و جان نثار كرد
هر ديده را ز غصه و غم جويبار كرد


پرواز كرد و رفت به اوج فلك ولي
ما را به درد و رنج و غم خود دچار كرد


ايام ما به رنگ خزان شد الي الابد
تقويم را خزان غمش بي بهار كرد


دارم عجب چرا پس از او زنده ايم ما
پرواز كرد و خاك زمين را مزار كرد


افلاكيان هم از غم او گريه مي كنند
جبريل را ز رفتن خود داغدار كرد


ديوار و در، تمام جهان را به غم نشاند
لرزيد عرش حق، چه به او آن فشار كرد


زهرا(س) شهيده گشت از اين ظلم اهرمن
ديو سياه ظلم، ستم بي شمار كرد


مرغي پريد و عالم و آدم به غم نشست
تاريخ را براي ابد شام تار كرد


مخفي است قبر او و نجستيم از او نشان
ما را هواي مدفن او بيقرار كرد


دست عزا زند ز غمش عالَمي به سر
هر شيعه را مصيبت او سوگوار كرد


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

روزگار من بلاگ بهداشتي روانشناسي و مراقبتي معرفی ها اجاره روزانه آپارتمان مبله در اصفهان پاراگرافیا محاسبات سریع ذهنی ارایش صورت آسمـان مـال مـن اسـت