شد فاطميه فاطمه(س) مهمانمان كرد
از داغ خود افسرده و نالانمان كرد
چون مرغ جان او پريد از آشيانه
داغ غم و هجران او ويرانمان كرد
چشمان ما از داغ او درياي غم شد
جوشيد غم در سينه و طوفانمان كرد
در پشت در وقتي كه شد پهلو شكسته
ما را به بند غصه ها زندانمان كرد
سيلي به روي دخت پيغمبر(ع) كه مي خورد
درد و بلايش بي سر و سامانمان كرد
در پيش چشمان پسر وقتي زمين خورد
درياي غم را راهي چشمانمان كرد
وقتي كه او رو مي گرفت از شوهر خود
رفتار او با شوي خود حيرانمان كرد
شد اين جهان از داغ زهراء بيت الاحزان
دلها پر از غم شد، غمش گريانمان كرد
درباره این سایت